تعداد صفحات: ۱۲۲ | قابل ویرایش
فهرست مطالب
عنوان | صفحه |
– پیشگفتار……………………………………………………………………………………………………………………………………….. | ۱ |
– مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………………………….. | ۳ |
فصل اول – دستگاه بینایی……………………………………………………………………………………………………………. | ۸ |
فصل دوم – ژاک لکان…………………………………………………………………………………………………………………. | ۱۳ |
۱-۲- لحظه رویت چگونگی دیدن از دیدگاه ژاک لکان………………………………………………………… | ۱۵ |
۲-۲- چشم – روشنایی…………………………………………………………………………………………………………………. | ۲۹ |
فصل سوم – رولان بارت…………………………………………………………………………………………………………….. | ۳۵ |
۱-۳- رویت در عکاسی از دیدگاه رولان بارت……………………………………………………………………….. | ۳۸ |
فصل چهارم – دیدن در عکاسی…………………………………………………………………………………………………. | ۴۵ |
۱-۴- خواستگاه عکاسی…………………………………………………………………………………………………………………. | ۴۶ |
۲-۴- دیدن و مشاهده عکاس – هنرمند………………………………………………………………………………… | ۵۱ |
فصل پنجم – زیبایی شناسی در عکاسی……………………………………………………………………………………. | ۶۲ |
۱-۵- گزینش کادر……………………………………………………………………………………………………………………….. | ۶۳ |
۲-۵- نحوه ارائه عکس………………………………………………………………………………………………………………… | ۷۰ |
۳-۵- نگاه و معنا……………………………………………………………………………………………………………………………. | ۷۲ |
فهرست منابع و مأخذ………………………………………………………………………………………………………………….. | ۸۳ |
گزارش کار عملی…………………………………………………………………………………………………………………………. | ۸۵ |
عکاسی
اندیشه انتقادی در باب عکاسی در سدهی بیستم، بحثهایی در قبال قبول عکاسی به عنوان یک شکل هنری درابتدای این قرن، آثاری در باره تأثیر عکاسی بر رسانههای هنری قدیمیتر، تحول تاریخ این رسانه و آثار آخر نویسندگان و در راستای ارائهی نظریهی در باره این رسانه را در بر میگیرد.
بسیاری از آثار متأخر در زمینه عکاسی معطوف به جریانهای گوناگون اندیشهی پسیمدرن در راستای شالودهشکنیمدرنیسم در هنر است.
در نظر نویسندگان و هنرمندانی که این آثار اخیر را عرضه کردهاند، پسی مدرنیسم را بحرانی در فرآیند بازنمایی غربتعریف کرد و عکاسی نقش بسیار مهمی را در آن ایفا کرده است.
بسیاری از نظریهپردازان مطرح حوزهی عکاسی را به خاطر سرشت بینا رشتهاییاش مورد توجه قرار میدهند. شاید تنها خصلت غالب این رسانه انعطافپذیریاش باشد. این نکته با کاربردهای گوناگون این رسانه در عرصه فرهنگروشن میشود. کاربردهایی که تنها بخش اندکی از آنها وجهی هنری دارند.
نخستین تاریخ جامع عکاسی بو مونت نیوهال بود. به عنوان کاتالوگ نمایشگاهی در «موزه هنر مدرن» با نام «عکاسی: ۱۹۳۷-۱۸۳۹» نوشته بود، که نقش بسیار مهمی در مورد پذیرش قرارگرفتن عکاسی به عنوان یک شکل هنری مشروع ایفاکرد.
در اوایل سده بیستم، شکافی میان دو گونه عکاسی در آمریکا پدید آمد؛ گونهیی که از خصلت اجتماعی این رسانه بهرهمیگرفت و گونهئی که با برداشت نابگرایانهی عکاسی «هنری» همخوان بود.
این شکاف موجود میان عکاسی هنری و عکاسی مستند رویارویی دو اسطورهی عامیانه یکی نمادگرا و دیگریواقعگراست.
دستگاه بینایی
نور از طریق قرنیه شفاف وارد چشم میشود. مقدار نوری که وارد چشم میشود، تابع قطر مردمک است، سپسعدسی، نور را برروی سطح حساس به نام شبکیه متمرکز میسازد عدسی چشم تقریباً همانند عدسی دوربین کارمیکند. قسمتهای اصلی چشم انسان در (تصویر ۱-۱) مشخص شده است.
انقباض و انبساط مردمک بوسیله دستگاه عصبی خودمختار تنظیم میشود. بخش پاراسمپاتیک تغییراتاندازه مردمک را بر حسب تغییرات میزان روشنایی کنترل میکند. (همانند دیافراگم دوربین عکاسی) بخش سمپاتیکنیز اندازه مردمک را کنترل میکند، و در شرایط هیجانی شدید، چه خوشایند یا ناخوشایند، موجب باز شدن مردمکمیشود.
حتی تحریکات هیجانی خفیف نیز، اندازه مردمک را به گونهای منظم تغییر میدهد. (تصویر ۲-۱) شبکه سطحی که درقسمت عقب چشم قرار گرفته، در برابر نور حساس است، و سه لایه اصلی دارد:
الف: میلهها و مخروطها.
یاختههایی هستند حساس در برابر نور (گیرندههای نور) که انرژی نورانی را به علامتهای عصبی تبدیل میکنند.
ب: یاختههای دوقطبی.
این یاختهها با میلهها و مخروطها در ارتباطند.
ج: یاختههای عقدهای
رشتههای آنها عصب بینایی را تشیل میدهد. (تصویر ۳-۱) عجیب است که میلهها و مخروطها لایه پشتی شبکیه را تشکیلمیدهند.
ژاک لکان (Jacgues Lacan)
او یک روانکاو فرانسوی بود. او مقتدرانهترین و چشمگیرترین تأثیرات را بر متفکران درون و بیرون حوزهی روان کاویگذاشته، موجب پیشرفتهایی در نقادی ادبی، فلسفه، فمینیسم و نظریهی سینما شده است. او در سال ۱۹۳۴ بهعضویت «مؤسسهی روان کاوی پاریس» درآمده بود، در سال ۱۹۵۲ به همراه جمعی «انجمن روان کاوی پاریس» رابنیان کرد.
او در سال ۱۹۶۳ «آموزشگاه فرویدی پاریس» را بنیان گزاری کرد. لکان در طول دههی سی توجه خاصی بهسورئالیستها داشت سورئالیسم تأثیر حائز اهمیتی بر لکان گذاشت؛ بسیاری از اشارات ادبی که در نوشتههای لکانیافت میشوند اشاراتی به آرا و آثار مؤلفان سورئالیست بوده و سبک خود وی نیز از جهاتی مرهون آثار آنان میباشد.
به نظر لکان «روانشناسی “من”» حاکی از منطبق سازی فرد با یک محیط پیرامونی و نادیده انگاشتن این کشف فرویدیبود که، همچنان که مرحلهی آینهیی اثبات میکند، «من» (ego) محصول همذات پنداری بیگانهساز بوده، هم ارز سوژه نبوده، و بنابراین نمیتواند حاکم موضع خویش باشد.
به عقیدههای او معنا در او از طریق زنجیرهی از دالهاپدید میآید؛ معنا در یک عنصر واحد موجود نیست. اگرچه لکان کار اصلی خود را تثبیت موقعیت روان کاوان و دفاع از بازگشت به فروید میدانست، با این حال، اثار او کاربستهای گوناگونی یافته و به جزئی از حوزهی فرهنگیعمومییی بدل شدهاند.
لحظهی رویت-چگونگی دیدنازدیدگاه ژاک لکان
دیدن عبارت است از داشتن مفهومی از چیزی که مقابل چشمهای ما قرار دارد بی آن که نیازی به فکر کردن در باره آنباشد.
به منظور درک کردن این تجربه که فکر کردن در آن نقشی بازی نمیکند باید به دنیای بصری دوران کودکی، به اصل ومنشاء درک فضا برای همه ما بازگردیم. گویی که هنر، سینما و عکاسی بطور تصادفی در آن حوزه قرار میگیرد. نوزاد دوتا شش ماهه فرشتهوار لبخند میزند. احتمالاً فکر میکند فرشته کوچکی روی سقف اتاق در پرواز است.
زمانی با صورتی که منظرهای برای نگاه کردن بشمار میرود – از چشمهای مادرش گرفته تا چشمهای آدمک مقوایی که به اونشان داده میشود – واکنش کاملاً شادمانه او لبخند است، لبخند زیبایی که در برخورد با هر چشمی خوشامدگوییمیکند.
تا زمانیکه تمایزی بین چیزها برقرار نیست همه آنها یکی و یکسان بنظر میرسند، به چیزی فکر کرده نمیشود، همه چیز جنبه بلاواسطه دارد.
از نظر نوزاد، شب یا روز، خوابیدن یا بیدار بودن، اشیاء یا اشخاص وجود ندارد. او در تجربه اولیه لذت، تقریباً در خارج از زمان غرقه میشود و با ابدیت و شفافیت همه جا پیوند می خورد.
او در بهشت شکلهای سیال، عجین شده در دنیای پیش از شناخت رنگها و نورهای اولیه بسر می برد ولیکن در لبه مرحله آشنایی با رنگ و فرم زندگی میکند.